آیه 21 سوره فاطر
<<20 | آیه 21 سوره فاطر | 22>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و هرگز آفتاب و سایه هم رتبه نباشند.
و نه سایه و نه باد گرم سوزان،
و نه سايه و گرماى آفتاب.
و نه سايه و حرارت آفتاب.
و نه سایه (آرامبخش) و باد داغ و سوزان!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- حرور: باد گرم، چنان كه طبرسى و راغب گفتهاند، به معنى حرارت آفتاب نيز آيد.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ «21»
و سايه و گرماى آفتاب (يكسان نيستند).
وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ «22» إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِيرٌ «23»
و زندگان و مردگان يكسان نيستند. همانا خداوند (حقّ را) به هر كس كه بخواهد مىشنواند و تو هرگز نمىتوانى به كسانى كه در گورها هستند (حقّ را) بشنوانى. تو جز بيم دهندهاى (بيش) نيستى.
نکته ها
كلمه «ظل» به معناى سايه و كلمه «حرور» به معناى باد داغ و سوزان است.
در اين آيات، مؤمن و كافر به چهار چيز تشبيه شدهاند كه نتيجه اين چهار مقايسه و تشبيه آن است كه مؤمن از نظر شخصيّت و سرنوشت با كافر يكسان نيست.
مؤمن به بينا و كافر به نابينا.
مؤمن به نور و كافر به تاريكى.
مؤمن به سايه آرام بخش و كافر به باد سوزان و داغ.
مؤمن به زنده و كافر به مرده.
مؤمن، رو به رشد و حركت است، زيرا هم چشم حقيقتبين، هم نور دارد، هم نفس پاك و هم دل زنده. امّا كافر حاضر نيست حقيقت را ببيند و به خاطر سنگدلى، آن را نمىپذيرد و به دليل ظلمات جهل و تعصّب و تحجّر در راه حقّ حركت نمىكند.
جلد 7 - صفحه 491
پیام ها
1- مؤمنان، مردمى زنده دل و برخوردار از حيات حقيقى هستند. ايمان به فرد و جامعه حيات مىبخشد و كفر عامل مرگ فرد و جامعه است. «ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لَا الْأَمْواتُ»
2- رسالت پيامبر هشدار است نه اجبار «ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ»
3- شرط أثرگذارى تبليغ آمادگى مردم است وگرنه تبليغ پيامبر نيز بى اثر خواهد بود. «ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ «21»
وَ لَا الظِّلُ: و مساوى نباشد سايه، يعنى ثواب و بهشت كه متضمن سايه رحمت است يا راحت، وَ لَا الْحَرُورُ: و نه حرارت، يعنى عذاب جهنم يا شدت حرارت.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ «15» إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ «16» وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ «17» وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى إِنَّما تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ مَنْ تَزَكَّى فَإِنَّما يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ «18» وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ «19»
وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ «20» وَ لا الظِّلُّ وَ لا الْحَرُورُ «21» وَ ما يَسْتَوِي الْأَحْياءُ وَ لا الْأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ «22» إِنْ أَنْتَ إِلاَّ نَذِيرٌ «23» إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فِيها نَذِيرٌ «24»
وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِيرِ «25» ثُمَّ أَخَذْتُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ «26»
ترجمه
اى مردمان شما محتاجان بسوى خدائيد و خداوند او بىنياز ستوده است
اگر بخواهد ميبرد شما را و ميآورد خلقى نو پديد
و نيست اين بر خدا دشوار
و برنميدارد شخص گناهكارى گناه ديگرى را و اگر بخواند شخص گرانبار براى برداشتن بارش برداشته نشود از آن چيزى اگر چه باشد صاحب قرابت جز اين نيست كه بيم ميدهى آنانرا كه ميترسند از پروردگارشان با پنهان بودن و برپا دارند نماز را و هر كه پاكيزه شد پس جز اين نيست كه پاكيزه ميشود براى خودش و بسوى خدا است بازگشت
و يكسان نيستند نابينا و بينا
و نه تاريكيها و نه روشنائى
و نه سايه خنك و نه باد بسيار گرم
و يكسان نيستند زندگان و نه مردگان همانا خدا مىشنواند آنانرا كه ميخواهد و نيستى تو شنواننده آنها را كه در قبرهايند
نيستى تو مگر بيمدهنده
همانا ما فرستاديم تو را بدين حقّ با آنكه مژده دهنده و بيم دهندهاى و نيست هيچ جماعتى مگر آنكه گذشت در ميان آنها بيمدهندهئى
اگر تكذيب ميكنند تو را پس بتحقيق تكذيب كردند آنانكه بودند پيش از آنها آمد آنها را پيغمبرانشان با دليلهاى روشن و با صحف آسمانى و با كتاب روشنكننده
پس گرفتم آنانرا كه كافر شدند پس چگونه بود ناپسند داشتن من.
تفسير
خداوند متعال بعد از بيان بىفائده بودن عبادت بتها بيان فرموده احتياج مردم را در وجود و بقاء و خوراك و پوشاك و سعادت در دنيا و آخرت و همه
جلد 4 صفحه 383
چيز بخدا و بىنياز بودن خود را از هر جهت از آنها و استحقاق او براى ستايش و پرستش تا كسى تصوّر نكند كه منع او از عبادت بتها و بعث آنها بر عبادت و اطاعت خود براى نفعى است كه از اعمال آنها باو ميرسد و بدانند براى مصلحت خودشان است و اگر خدا بخواهد ميتواند همه مردم را در يك آن نيست و نابود كند و مردم ديگرى را بوجود آورد كه فقط عبادت و اطاعت او را نمايند و اين براى خدا مشكل نيست بلكه خيلى آسان است و پس از آن بيان فرموده است عدالت خود را باين تقريب كه برنميدارد هيچ نفس گناهكارى گناه ديگرى را اگرچه موجب گمراهى او شده باشد چون در اينصورت خودش گناه كرده كه موجب گمراهى غير شده مربوط بگناه غير نيست آن بجاى خود محفوظ است و اگر بخواند نفسيكه سنگين شده از بار گناه كسيرا براى برداشتن قدرى از بار گناه خود بعنوان كمك نمودن برداشته نشود بوسيله آنكس از أنبار چيزى اگرچه آنكس از اقارب و ارحام خواننده باشد و خطاب فرموده به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كه از ايمان نياوردن اينقوم عنود ملول مباش چون انذار و تخويف تو از معاصى فقط در كسانى مؤثّر است كه از خداى پنهان از انظار ميترسند و نمازى كه اهمّ عبادات است بجا ميآورند نه كسانيكه اصلا اعتقاد بمبدء و معاد ندارند و كسيكه عبادت و اطاعت خدا را كه موجب تزكيه و تطهير نفس از پليديهاى معاصى است بنمايد بر نفع خود كار كرده و بازگشت همه بمحضر عدل الهى است و جزاى اعمال بد و خوب را كاملا بصاحبانش ميرساند و مساوى نيست كافر كه كور است با مؤمن كه بينا است و باطل كه ظلمات عقائد فاسده و آراء گوناگون كاسده است با حق كه يكى است و نور و روشنائى است و بهشت كه مانند سايه معتدل است با جهنّم كه مانند باد گرم سوزان است و كلمه لا فيضى ره فرموده براى تأكيد نفى استواء است و تكرار آن در دو طرف براى زيادتى تأكيد است و بنظر حقير كلمه لا در صدر دو جمله اخيره براى نفى استواء است كه معمولا در كلام عرب بعد از حرف عطف آورده ميشود و ميگويند براى تأكيد معناى نفى است و تكرار آن در وسط براى اشاره ببودن حق و بهشت از لوازم و توابع ايمان و بودن باطل و جهنم از لوازم و توابع كفر است چون گوينده چنانچه دو جمله اخيره را بر اولى عطف نموده مفردات آندو را هم عطف بما سبق
جلد 4 صفحه 384
كرده است و اين نكته دقيقى است كه بايد بذوق ادراك شود و براى اين است كه لا در وسط جمله اولى آورده نشده اگر چه محتمل است براى قرب بنفى محتاج بتأكيد نشده باشد و بعدا فعل را مكرّر فرموده براى عدول بمثال ديگرى براى مؤمن و كافر و فرموده و مساوى نيستند اهل ايمان كه زنده دلانند بعلم و معرفت با كفاريكه مانند مردگانند در بىادراكى و بىحسّى و براى تأكيد اينمعنى فرموده كه تو نميتوانى بحول و قوّه خودت مطلب حقّى را بمردگانى كه در قبرستان جاى دارند بفهمانى مگر آنكه خدا بخواهد و خدا نخواسته جز آنكه ابلاغ نمائى تو بآنها وعده عذاب الهى را براى اتمام حجّت چون اگر خدا خواسته بود زنگ غفلت را از دل آنها ميزدود و توفيق تحصيل علم و معرفت بآنها عطا ميفرمود كه اصرار بر كفر نداشته باشند و براى دفع توهّم اختصاص منصب نبوّت بانذار و تصريح بآنكه حصر اضافى بوده در مقابل اسماع كه بمعناى افهام ميباشد فرموده است ما تو را فرستاديم براى نشر دين حقّ اسلام كه بشارت دهى مردم را ببهشت در صورت ايمان و بترسانى از جهنّم در صورت كفر و هيچ يك از امم سابقه و اهل اعصار گذشته نبودند مگر آنكه آمد و گذشت در ميان آنها پيغمبرى يا امامى كه بيم ميداد آنها را از خدا و اين دليل است بر آنكه در هيچ عصر و زمان زمين خالى از حجّت نبوده و نخواهد بود چنانچه اماميّه قائلند و قمّى ره نقل فرموده و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله از دنيا نرفت مگر آنكه مبعوث فرمود براى مردم نذيرى و كسيكه منكر اين معنى شود لازمهاش آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم تضييع نموده باشد امّت خود را كه در اصلاب مردانند گفته شد قرآن كفايت آنها را نميكند فرمود چرا اگر يافت شود براى آن مفسّرى گفته شد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله تفسير نفرموده است آنرا فرمود چرا تفسير فرمود آنرا براى يكمرد و تفسير فرمود شأن او را براى امّت و او على ابن ابى طالب عليه السّلام بود و از اينجا معلوم ميشود كه تفسير قرآن مخصوص بخاندان عصمت و طهارت است و هر چه از غير ايشان صادر شود خالى از اعتبار بلكه باطل است چنانچه در روايات معتبره تصريح بآن شده و در خاتمه براى تسليت خاطر پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرموده كه تكذيب كفّار اختصاص بتو ندارد اگر اينها تو را تكذيب ميكنند ملول مباش پيشينيان اينها هم پيغمبران خودشان را كه با معجزات
جلد 4 صفحه 385
و نوشتههاى آسمانى در الواح و كتاب مبيّن حلال و حرام آمدند نزد آنها تكذيب نمودند و من آنها را بجرمشان گرفتم و بعذابهاى گوناگون نابود نمودم و براى تو نقل كردم شرح حالشانرا پس آيا چگونه بود نمايش خشم و انكار من گفتار و كردار آنها را و در مجمع فرموده زبور ثابتتر است در كتابت از كتاب چون آن كنده شده است مانند كندن سنگ و محتمل است زبر بر دفاتر كوچكتر از كتاب اطلاق شود لذا بعد از آن كتاب منير كه بمعناى مبيّن و مفصّل حقايق است ذكر شده و ممكن است زبر اشاره بصحف ابراهيم و زبور داود عليهما السلام باشد و كتاب منير اشاره بتورية و انجيل و اللّه اعلم
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ ما يَستَوِي الأَعمي وَ البَصِيرُ «19» وَ لا الظُّلُماتُ وَ لا النُّورُ «20» وَ لا الظِّلُّ وَ لا الحَرُورُ «21» وَ ما يَستَوِي الأَحياءُ وَ لا الأَمواتُ إِنَّ اللّهَ يُسمِعُ مَن يَشاءُ وَ ما أَنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِي القُبُورِ «22» إِن أَنتَ إِلاّ نَذِيرٌ «23»
و مساوي نيستند كور و بينا و تاريكي و نور و سايه و حرارت و مساوي نيست زندهها و مردهها محققا خداوند ميشنواند هر که را بخواهد و نيستي تو که بتواني شنوا كني كساني را که در قبرها هستند نيستي تو مگر انذار كننده.
اينکه آيه شريفه در مقام تشبيه و تمثيل است که همين نحوي که كور و بينا و تاريكي و روشنايي و سايه و تابش و زنده و مرده مساوي نيستند بالحس و الوجدان همين نحو دو نقطه مقابل يكديگر که كمال مضاده با هم دارند تساوي ندارند مثل خير و شر حسن و قبح نفع و ضرر سعادت و شقاوت موحد و مشرك مؤمن و كافر عادل و فاسق مطيع و عاصي بهشت و جهنم نعمت و بلاهدايت و ضلالت ثواب و عقاب عالم و جاهل خوب و بد.
وَ ما يَستَوِي الأَعمي وَ البَصِيرُ دو قسم كوري داريم كوري چشم سر و كوري چشم قلب چنانچه ميفرمايد صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعُونَ (بقره آيه 17) چنان چه بصير هم دو قسم است چشم سر و چشم قلب و يكي از اسامي الهيه است بصير عالم بجميع مبصرات و بسا عالم ببعض امور را بصير ميگويند بصير به امور تجارتي امور مملكتي امور زراعتي امور صنعتي و نحوها.
وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ اينهم دو قسم است بلكه اقسامي دارد ظلمت خارجي ظلمت قلب ظلمت قبر ظلمات يوم القيمة ظلمت جحيم ظلمت جهل و كذلك نور خارجي نورانيت قلب که فرمود
«العلم نور يقذفه اللّه في قلب من يشاء»
نور صورت مؤمن در قيامت انوار مقدسه انبياء و ائمه بلكه يكي از اسماء الهيه است اللّه نور السموات و الارض يا نور يا قدوس.
وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الحَرُورُ سايه عرش الهي بر مؤمنين پاي منبر وسيله زير لواء حمد و در بهشت و حرور حرارت جهنم و حرارت زمين محشر براي كفار
جلد 15 - صفحه 22
که مثل كوره حدادي ميجوشد و خورشيد يك ني بالاي سر آنها است.
وَ ما يَستَوِي الأَحياءُ وَ لَا الأَمواتُ زنده دل و دل مرده فَإِنَّكَ لا تُسمِعُ- المَوتي وَ لا تُسمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ (روم آيه 51).
إِنَّ اللّهَ يُسمِعُ مَن يَشاءُ قدرت دارد هر که را بخواهد ميشنواند مرده زنده كر و شنوا حتي جمادات و نباتات و حيوانات.
وَ ما أَنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِي القُبُورِ همين نحوي که مردههاي در قبر را نميتواني بشنواني همين نحو مردههاي در لجن زار دنيا را نميتواني شنوا كني.
إِن أَنتَ إِلّا نَذِيرٌ فقط وظيفه شما انذار است در بند آن نباش که نشنيد يا شنيد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 21)- سپس میافزاید: «و هرگز سایه (آرام بخش) با باد داغ و سوزان یکسان نیستند» (وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ).
مؤمن در سایه ایمانش در آرامش و امن و امان به سر میبرد، اما کافر به خاطر کفرش در ناراحتی و رنج میسوزد.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج9، ص28
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم